تقدیم به شهبانوی بهار
من
در میان واژه ها
گام می زنم
با دانه های باران
با شاخه های
آویخته از آسمان
حرف می زنم
از تو می گویم
که در میان قلب من
اندی ست
خانه ای ساخته ای
و هر شب
از میهمانی نور
جمله ای می سازی
قرار است با هم پای کوبی کنیم
من دست تو را می گیرم
تو
دست بر شانه ی من
پای بر خاک کوفته
آسمان را می جوییم
گاهی چپ و گاهی راست
با ساز فلک می رقصیم
من مست و
تو سرمست از این باده ی ناب
تا
خود صبح
عشق را می بافیم
و سحر
باری
با جامه ی نو
در شهر
سفر خواهیم کرد
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۸۹ ساعت 1:10 توسط نيوشا نوع خواه
|